دلنوشت

متن مرتبط با «با بغض روشن میکنی سیگار با سیگار» در سایت دلنوشت نوشته شده است

باران

  • سوم فروردین بودباران به شدت میباریدو فکرت از ذهن این مرد خارج نمیشودحتی وقتی صدای اون کاسه‌ی تبتی با ریتم خاصش در ذهنم جولان میدهد. , ...ادامه مطلب

  • جانم به قربانت ولی...

  • نمی‌دانم چرا دقیقاً همان لحظه‌ای که گمان می‌برم فراموشت کرده‌امناگاه ظاهر می‌شویچنگی بر خاطرات رفته می‌افکنی و جای آن برصورت من نقش می‌بنددنمی‌دانم چه میخواهیتنها میدانم که هنوز فراموش‌ات نکرده‌ام, ...ادامه مطلب

  • لطفاً به بند اول سبابه‌ات بگد

  • در می‌زنی که وارد تنهاییم شویاما بعید نیست زمانی که می‌رویدر از خودش جلای وطن گفته مثل مندر جستجوی در زدنت در به در شود..., ...ادامه مطلب

  • یاد باد

  • ما راویان ِ قصه های ِ رفته از یادیم  ...,یاد باد آنکه زما,یاد باد,یاد باد آن روزگاران یاد باد,یاد باد آنکه زما همایون,یاد باد آنکه نهانت نظری,یاد باد آن صحبت شبها,یاد باد آن روزگار کودکی,یاد باد آنکه مرا یاد آموخت,یاد باد آنکه,یاد باد انکه نهانت ...ادامه مطلب

  • چه آرزوی محالی است زیستن با تو

  • "شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم" به نظرم وقتی "مشیری" داشته این شعر رو می گفته همین ساعتا بوده حدس می زنم توی همین خزون غم انگیز هم اینو گفته باشه تازه اطمینان دارم وقتی رسید به اینجا که "مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه !" یه کام سنگین از سیگارش گرفته و وقتی دود غلیظشو داده بیرون لا به لای اون مهِ خاکستری چشمهای  لعنتی ِ اونو دیده... پ.ن : پاییز همش شبه دیگه :(  ,چه آرزوی محالی است زیستن با تو,چه آرزوي محالي است زيستن با تو ...ادامه مطلب

  • با بغض روشن می کنم

  • کبریت ؟ نه اندوهِ نبودنت  سیگارِ مرا روشن می کند  ,با بغض روشن میکنی سیگار با سیگار ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها