خاطره

ساخت وبلاگ
دیشب خوابشو دیدم توی خواب

بهم گفت : چی کار کردی با خودت؟ چقد شکستی

گفتم : تو که رفتی همه چی به هم ریخت،

رومو کردم به زمین گفتم بچرخ تا بچرخیم

با هام بازی کرد،شدم بازیگر

لحظه لحظه از فکر تو خالیتر

چهار فصل پاییز تا شد آخر عادی

خیلی فرق کردم با اون که باور داشتی

 

من گمم تو این جهنم  :(

دیر اومدی زووود بری؟

 

دلنوشت...
ما را در سایت دلنوشت دنبال می کنید

برچسب : خاطره اسدی,خاطرة,خاطره حاتمی,خاطره پروانه,خاطره ها,خاطره به انگلیسی,خاطره دلبرکان غمگین من,خاطره,خاطره شعر,خاطرة قصيرة, نویسنده : mwolfgrama بازدید : 200 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 4:36